محمدرضا جعفربگلو
اگر مَرا دوست نداشته باشی ... دراز می کشم و می میرم ! " مرگ " نه سفری بی بازگشت است و نه ناگهان محو شدن " مرگ " دوست نداشتنِ توست ! درست ... آن موقع که باید دوستم بداری ...
آدم ها می آیند ... زندگی میکنند ... می میرند و می روند ... اما فاجعه زندگی تو آن هنگام آغاز می شود که آدمی می میرد ...اما نمی رود می ماند ... نبودنش دربودن تو چنان ته نشین می شود که تو می میری ... درحالی که زنده ای و او زنده می شود ... در حالی که مرده است
نوشته شده در جمعه 94/6/6| ساعت
11:9 عصر| نویسندهمحمدرضا جعفربگلو| نظرات ( )
نوشته شده در جمعه 94/6/6| ساعت
11:6 عصر| نویسندهمحمدرضا جعفربگلو| نظرات ( )
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |