سفارش تبلیغ
صبا ویژن


محمدرضا جعفربگلو

نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی…
به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شاد که گذشت غصه هم میگذرد آنچنان که فقط خاطره ای خواهد ماند لحظه ها عریانند به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز

نوشته شده در چهارشنبه 94/5/21| ساعت 10:51 عصر| نویسندهمحمدرضا جعفربگلو| نظرات ( )

چه سعادتی است

 وقتی که برف می‌بارد

دانستن اینکه

تن پرنده‌ها گرم است

 


نوشته شده در چهارشنبه 94/5/21| ساعت 10:49 عصر| نویسندهمحمدرضا جعفربگلو| نظرات ( )

و اما تو  !  ای مادر!

ای مادر

هوا

همان چیزیست که به دور سرت می چرخد

و هنگامی که تو می خندی

صاف تر می شود...

 


نوشته شده در چهارشنبه 94/5/21| ساعت 9:54 عصر| نویسندهمحمدرضا جعفربگلو| نظرات ( )

نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند !؟
می گویند حساسیت فصلی است ، آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم!


نوشته شده در چهارشنبه 94/5/21| ساعت 9:16 عصر| نویسندهمحمدرضا جعفربگلو| نظرات ( )

عاشق که میشوی

مواظب خودت باش

شبهای باقیمانده عمرت

به این سادگیها

صبح نخواهند شد ...


نوشته شده در چهارشنبه 94/5/21| ساعت 9:15 عصر| نویسندهمحمدرضا جعفربگلو| نظرات ( )

<   <<   11   12   13   14   15      >














قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت